زندگی زیباست ای زیبا پسند
خدایا به داده،نداده و گرفته ات شکر. که داده ات نعمت، نداده ات حکمت و گرفته ات امتحان است...
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 30 ارديبهشت 1395برچسب:جملات زیبا,جملات تکان دهنده,جملات تلنگر برانگیز, جملات عاشقانه،زندگی, توسط انورشاه امانی |


زندگی جیره مختصری است
مثل یک فنجان چای
و کنارش عشق است
مثل یک حبه قند
زندگی را با عشق ، نوش جان باید کرد...

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 28 ارديبهشت 1395برچسب:جملات زیبا,جملات تکان دهنده,جملات تلنگر برانگیز, جملات عاشقانه,دستهایت, توسط انورشاه امانی |



دستهایت را زیر تنهاییم ستون کن که من از ،
آوارگی بی تو بودن می ترسم !

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 27 ارديبهشت 1395برچسب:جملات زیبا,جملات تکان دهنده,جملات تلنگر برانگیز, جملات عاشقانه,دیدگانت, توسط انورشاه امانی |

دیدگانت را نبند !
نگاهت را ندزد !
تو که میدانی آیه آیه زندگیم ،
از گوشـــه چشم هایت تلاوت می شود...

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 26 ارديبهشت 1395برچسب:جملات زیبا,جملات تکان دهنده,جملات تلنگر برانگیز, جملات عاشقانه,, توسط انورشاه امانی |

تو را در طبیعت بکر چون یاس
و در افکارم از احساس
در انزوای تنهایی بی حد
ترا در شبانه ی لبخند
تا صبح دور
و به اندازه یک جرعه خدا دوست می دارم
...

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 26 ارديبهشت 1395برچسب:جملات زیبا,جملات تکان دهنده,جملات تلنگر برانگیز, شوخی قلم, توسط انورشاه امانی |

شوخی قلم با زلف نگار
(در لهجه ی زیبای غوریونی)

جمبازه مده زلف که قلبم لکتو شد
قرآن زده از دست تو حالم کتو شد

دیوونه شدم هوش مه برفت دل مه بترقید
از دوری تو این دل زارم که او شد

رفتی و شلپس به زمین خورد دل من
هرچند خراب بود خراب تر ز جلو شد

از ارسی کلکین نگاه کردی تو یک بار
با یک نگهت جان و تن من به خو شد

از دوری تو دل مه ترقاص صدا کرد
در شهر قرمبس زد و جانم هموتو شد

گفتی که بیایم به خزان یا که بهاران؟
ای خیر ندیده آی که هنگام درو شد

ایشتونه جورومرگ خبر از مه نداری
سالهاست دلم در هوس قورمه پلو شد

اوضاع وطن گرچه خراب است به مچه
از فتنه ی چشم تو ببین قل مقلو شد

یک بوسه بده دل مه برفت خیر نبینی
کامگار به یاد لب تو چشم پر او شد

 

 

 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 21 ارديبهشت 1395برچسب:جملات زیبا,جملات تکان دهنده,جملات تلنگر برانگیز, لبانت قند مصری, توسط انورشاه امانی |
لبانت قند مصری ، گونه هایت سیب لبنان را
 
روایت می کند چشمانت٬ آهوی خراسان را
 
من از هر جای دنیا ، هر که هستم٬ عاشقت هستم
 
به مِهرت بسته ام دل را ، به دستت داده ام جان را
 
چنانت دوست می دارم٬ که با شوقِ تو می خواهم
 
بسازم وقف چشمت٬ تاک های مستِ پَروان را
 
بگويي ٬ سرمه دانت مي کنم بازار کابل را
 
بخواهي ٬ فرش راهت مي کنم لعل بدخشان را
 
تو را من مي پرستم٬ بعد از اين تا هر زمان باشم
 
نمي سازم دگر در باميان٬ بوداي ويران را
 
تو ياقوت يمن ، مشک ختن ، ماه بخارايي
 
به زلفت بسته اي هر گوشه٬ دل هاي پريشان را
 
کنار پنجره آواز مي خواني و افشانده است
 
صدايت رنگ و بوي هر چه گل، هر چه گلستان را
 
کنار پنجره گيسو به گيسوی شب و باران
 
حواست نيست ٬ عاشق کرده اي حتي درختان را
 

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.